جمله های امام زمان (عج) و اس ام اس حضرت مهدی (عج)
بازدید : 3400
جمله های امام زمان (عج) و اس ام اس حضرت مهدی (عج)
هر سخن جز سخنی از تو شنیدن سخت است
همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است
.
.
.
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سال های هجری و شمسی همه بی خورشیدند
تو بیای همه ساعات و همه ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
.
.
.
یا صاحب الزمان که پناهی مرا، بیا
دستم بگیر تا نفتادم ز پا، بیا
.
.
.
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه “نیاید” چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه “بیاید” چه کنم ؟
.
.
.
یارب رسان تو بر ما، صاحب زمان ما را
تا که حیات بخشد، روح و روان ما را
.
.
.
یک روز می افتد ؛ آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛ هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه …
.
.
.
آمد بهار و حیف که ما را بهار نیست
وین جرعه ها به کام دلم خوش گوار نیست
گفتم بهار آمد و پر شد جهان ز گل
دیدم که یار نامد و گفتم بهار نیست . . .
.
.
.
یوسف نهان! صاحب الزمان
بر نگاهمان مرهمی گذار
.
.
.
درد ما را خداوند دوا خواهد کرد / بر ظلمت ما شمع عطا خواهد کرد
فردا همگی به چشم خود می بینیم / شمع با چشم جهان بین چه ها خواهد کرد
.
.
.
یک نفر باید بیاید، تا زمین زیبا شود
یک نفر باید بیاید، تا شقایق وا شود
.
.
.
خدارا یک نگاهی سوی ما کن
ز چنــگ نفس امــاره رهــا کن
کرم کن مهدیـا در خدمت خود
نصیـــب و روزی ما کـربـــلا کن . . .
.
.
.
لعنت به عــدو که روح تــقوا را کشت
ایمان و کمال عشق و معنا را کشت
بـــازآ و بگیــر انتقــامی سنگین
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت . . .
.
.
.
یک عمر میزبان غمت بودهام، تو هم
یک شب به میهمانی چشم ترم بیا
.
.
.
می نویسم که شب تار، سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد…
التماس دعای فرج
.
.
.
یک شب بیا به خانه ما هم سری بزن
در آرزوی وصل شما عمر ما گذشت
.
.
.
امسال بهار بی تو آغاز نشد
امسال گذشت و باز اعجاز نشد
کِیْ سین سلام بر لبت می شکفد
عید آمد و سفره دلم باز نشد!
.
.
.
یوسف زهرا کجایی؟ کی شود مولا بیایی؟
پرده برداری ز قبری، مخفیانه مخفیانه!
.
.
.
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
.
.
.
یا حجه بن العسکری، جانهای ما قربان تو
جانهای ما قربان آن، عشاق سرگردان تو
.
.
.
تو هر زمان که بیایی بهار خواهد بود….
مجال شادی بی اختیار خواهد بود….
خوش آن زمان که برآید به یک کرشمه دو کار……
یکی ظهور امامو یکی شروع بهار….
تعجیل در فرج آقا ۳ صلوات
.
.
.
می خورد غبطه به چشمان قشنگت خورشید
می زند نقره ایِ نورِ رُخَت طعنه به ماه
گرچه جز صحبت رسوایی من نیست ولی
همچنان چشم براه توام ای پاره ی ماه
.
.
.
بیمار گشته است قلوب از عیوب ما
دانیم گشته سد دعاها، ذنــــوب ما
یا غــافر الذنوب گناهان ما ببخش
وانگه رسان ظهور طبیب قلوب ما
اللهم عجل لولیک الغریب الفرج
.
.
.
ای کاش که یک دانه تسبیح تو بودم
تا دست کشی بر سر سودا زده من
.
.
.
گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم!
گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم!
گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی؟!
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم!
.
.
.
ازفکرگناه پاک بودن عشق است
ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیرقدم تو خاک بودن عشق است
.
.
.
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشمِ انتظار کشید
.
.
.
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
.
.
.
خدایا در فراغش ناله تا کی
به سینه داغها چون لاله تا کی
خدایا رازها در پرده تا کی
زغیبت قلبها ازرده تا کی
بنال ای دل بگو با شور و فریاد
که یا مهدی جهان پر شد ز بیداد
کجایی ای گل زهرا کجایی
تو ای مهر افرین لطف خدائی
.
.
.
یا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آید
بنشسته سر راهش ، شاید ز سفر آید
تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش
کوکب شِمُرم هر شب ، شاید که سحر آید
.
.
.
از فکر گناه پاک بودن عشق است
از هجر تو سینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیر قدم تو خاک بودن عشق است
.
.
.
جمله جمله نه ! واژه واژه تو را
ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه ! خانه خانه تو را
سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه ! آیه آیه تو را
در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه ! لحظه لحظه تو را
ندبه کردیم و های و هو کردیم …
.
.
.
غمی سنگین دلم را می فشارد
به روی سینه ام پا می گذارد
نداریم و نداریم و نداریم
کسی را که نشانی از تو آرد
.
.
.
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
.
.
.
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
قلبم به چشم هم زدنی سنگ می شود
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است
کمتر دلم برای شما تنگ می شود
یا مهدی
.
.
.
یادمان باشد اگر حال خوشی پیدا شد ، جز برای فرج یار دعایی نکنیم !
.
.
.
ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن
یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن
آهی در این بساط به غیر از امید نیست
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن
.
.
.
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی ریاتر از آینه هاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفره ی ماست
.
.
.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را ؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را ؟
.
.
.
بیا ای یوسف زهرا گره بگشا ز کار ما / که از وصلت رسد جانا به پایان انتظار ما
بیا تا یوسف کنعان شود همچون زلیخایت / فدای روی زیبایت که برد از دل قرار ما
.
.
.
یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسی شود، آن خسته که بیمار تو باشد
.
.
.
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشمِ انتظار کشید
.
.
.
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم . . .
.
.
.
ای آنکه بود طالب دیدار تو چشمم
از هجر تو گردیده گهربار تو چشمم
با رشته کلافی سر بازار محبت
بنشستم و گردیده خریدار تو چشمم
تا آنکه بچیند گلی از گلشن رویت
باشد نگران بر سر بازار تو چشمم
ای یوسف زهرا به گدایت نظری کن
دارد طمع از چشمه ایثار تو چشمم
تا کی به تمنای تو ای مهدی موعود
گریان شود از طعنه اغیار تو چشمم
چشمم شده بیمار ، نما گوشه چشمی
درمان کند آن نرگس بیمار تو چشمم
.
.
.
تویی که در نفست می وزد شمیم بهار
بیا به کوچه ما ، عطر نرگسانه بیار
تو جاودانه تر از حس آفتاب و درخت
تو عاشقانه تر از شوق آب و شالیزار
برای از تو سرودن بهانه لازم نیست
حکایت نفس است و حلاوت تکرار
چه عطری از تو در آفاق من پراکنده ست
که شعر مست شده ، واژه را نمانده قرار
چقدر شعر من از واژه “تو” لبریز است
چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار
چقدر بی تو نفس میکشم ؛ دریغ از من
چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار
چه میشود که بیایی ؟ چقدر رویایی است
در این سیاه زمستان ، طلوع صبح بهار
.
.
.
بیا که با تو قامت عشق تا نمی شود
لب غنچه بی تو به خنده وا نمی شود
همه شب در هجر رخت مویه کنان
این بغض جز به دیدار تو وا نمی شود
همه دلهای شکسته را تو مرهمی
بیا که این درد بی تو دوا نمی شود
عالمی چشم براه منتقم عادلند
این محکمه بی تو بر پا نمی شود
ساغر هستی را تویی آخرین قدح
بی تو هیچ عیشی مهیا نمی شود
صفای دل با صفایان ز توست
دلی بی یاد تو مصفا نمی شود
بقای عالم ز عطر گل نرگس است
بی دیدن این رخ ، دیده بینا نمی شود
چشم ما لایق فیض شرفیابی نیست
ورنه حجت حق بدین آشکارا نمی شود
این جمله را بر عرش برین نگاشته اند
“هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود”